2777
2789

سلام دوستان 


من دختری ۲۴ ساله هستم دانشجوی سال آخر دانشگاه فرهنگیان از مهر ماه امسال اگه زنده باشم سر کلاس می رم 


واقعا مامانم یه ۵ ، ۶ ماهی می شه من و خواهرم رو کلافه کرده طوری که دیگه از زندگی سیر شدم ، دیگه می ترسم باهاش صحبت کنم ، به جون بابام هی غر می زنه ، بابام‌از دستش دیگه خسته شده ، انگار احساس می کنم می خواد زندگی رو به کام ههمون تلخ کنه،  من دختری هستم که جارو می کنم خونه رو گاهی اوقات ظرف می شورم ، لباس می شورم بعضی موقع ها 

دقیقا نمی دونم هدفش چیه ، یهو می بینی داد می زنه 


مامانم ۵۶ سال ، پدرم ۵۸ سال 


از لحاظ ازدواج هم اصلا آمادگی ندارم چون خیلی چیزا مونده یاد بگیرم ، اصلا یه خواستگار هم تا حالا نداشتم 



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وقتی داره غر میرنه یهو محکم بغلش کن بگو ی کم اروم 

بعد که اروم شد ازش بپرس قضیه چیه 

چی اعصابش رو بهم ریخته

بعد اگه گفت خونه و … بگو ی لحظه اینارو بیخیال شو 

بگو دقیقا چی عمیقا بهمت ریخته

شاید مشکلی داره یا تنهاست 

تو خواهرت کارها و تقسیم کنین مثلاً هفته دوبار نظافت میکنین یه روز ش تو انجام بده یه روزم خواهرت مادر ...

آره بابا لباس ها رو تو ماشین لباسشویی می شورم منظورم این بودش 🤣🤣🤣🤣🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز