من حدودا یک ماهه با یه آقایی آشنا شدم از نظر سواد و فرهنگ خیلی ازش خوشم اومد کتابخون و تحصیل کرده بود ولی از نظر مالی هیچی نداره فقط یه پراید داره
همه چی بینمون عالی بود فقط من چندین بار بهش گفته بودم که بد عصبی میشم و همیشه انقد مهربون نیستم
قرار بود فردا همو ببینیم برا اولین بار
امشب به من گفت شام مهمونه برگرده خونه بهم خبر میده تا کتابمونو بخونیم بعد من دو ساعت منتظر موندم آخر گفتم نکنه باز تصادف کرده زنگ زدم بهش اومد پیام داد خواب بودم من خیلی عصبی شدم بهش گفتم مگه من بیکارم دوساعت منو منتظر گذاشتی؟ دیگه بحثمون شروع شد مشکلم این بود در کل بحث انقد منطقی و طلبکارانه حرف زد تا حرفو به جدایی کشوندم آخرشم گفت مرگتو ببینم کادوتم بذارم رو جسدت گمشو شرت کم
خیلی دلم شکست خیلی حالم بده همش میگم نکنه تقصیر من بود زیاده روی کردم نکنه اشتباه کردم از دستش دادم؟