منم یه بار رفته بودیم بیرون ، تازه عروس هم بودم، آش درست کردیم، موند پیاز داغ درست کردن، پیازها را خلالی کردمو بعد اون طرف رفت روی اتیشی که درست کرده بودند پیازها را سرخ کنه، منم دلم سوخت رفتم ازش گرفتم یهو هیزم گذاشتند زیر اتیش، اتیش یه دفعه زیاد شد تا اومدم پیازها را بردارم، پیازها یه کم قهوه ای رنگ شدند(نسوختند) نمیدونی اون خانم چه جیغهایی میزد و میگفت پیازا را سوزوندی و رفت به مادرشوهرم نشون داد گفت ببین با این عروست، ول کن نبود. هرکسی یه چیزی برای اش اورده بود ایشون پیاز تا یه ربع جیغ میزد پیازا منو سوزوندی.
زهرمار شد اون بیرون رفتن ولی دیگه تا دم خیابون هم با اون نرفتیم.
مقصر من بودم که با وجود تازه عروس بودن مثل کوزت کار میکردم باید میذاشتم خودش سرخ کنه منم میرفتم با شوهرم میگشتم. نه اینکه همه ی کارها را کنم.
البته ناگفته نمونه اون خانم جاری بود!!!