دوباره مسائل قبل کشید وسط
اختلاف های گذشته
از طرفیم پارسال یه جریانی پیش اومد
پاش شکست و رفت دکتر من بهش گفتم همراهت بیام گفت نه
منم نرفتم بعد مادرش که بهش زنگ زده بود گفت پام شکسته و بعد گفت اومدم دکتر مامانش پرسید زنت اومده
گفت نه
مامانش گفت مگه ما براتو زن نگرفتیم چرا تنها رفتی دکتر و...
ننه باباش پاشدن اومدن خونمون براش از این دمپایی ها که برای پای شکسته است خریدن و چیزای دیگه کرفته بودن
بعد شوهرم همون پای گچ گرفتشو گذاشت رو میز
روی میز خط افتاد منم تازه عروس بودم گفت وای میز خط افتاد
مامانش اونجا کینه منو گرفت
که چرا به پسرش گفتم بالاچشمت ابروعه
یه رپز دیگه تشریف نحسشو آورد
یه نگاه به اطراف کرد دید زیر کابینتا یکم جابه جا شده
گفت چرا اینجا اینجوریه اینجا خونه منه چرا خونه منو خراب کردی(مثلا تیکه انداخت در جواب من که به پسرش گفتم میز خط افتاد)
متاسفانه خونه به اسم مادرشوهرمه
شوهرم خونه نداره
منم هیچی نگفتم خودمو زدم به نشنیدن حتی وقتی رفت به شوهرم هیچی نکفتم گلایه نکردم
دوباره فرداش که شوهرم سرکار بود زنگ زد بهش که اره من اینجوری بهش گفتم چون اون موقع که پات شکسته بود به فکر میزش بود
شوهرم دیشب برگشت گفت اره یادته مادرم بهت تیکه انداخت اینجا خونه منه
نوش جونت
منم گفتم ببین من اصلا اون کس. شری که ننت گفت برام مهم نبود نه تنها مهم نبود بلکه حتی بهت گلایه ام نکردم
من گیر یه همچین شوهر و مادرشوهر اشغالی افتادم
فقط خدا نجاتم بده همین