والدین من به شدت سمی ان همیشه توخونه ماجنگ دعواست ازبچگی اونجوری که اونادوست داشتن پوشیدم خوردم زندگی کردم اماالان باهاشون سرلج افتادم هرکاری میگن برعکسشوانجام میدم دلم میخواداززندگی برن بیرون
به درد نمیخورن
منم مادرم خیلی اذیتم می‌کنه افسرده ست منم افسرده کرده
یه چیزی شبیه شما
والا انقدر خوبه ک از خونه و زندگی خودم و شوهرم افتادم
من ازین ور بوم افتادم دیگه
شما جوری که فکر میکنی درسته رفتار کن. ۲۰ سال دیگه همین مدل خونواده‌ها قبول نمیکنن که زندگی بچشون رو خراب کردن
برای منم سمی حساب میشن
بیش از حد مارو آزاد میذاشتن و روشنفکریشون از حد گذشته بود
الانم همونن اون موقع فکر میکردم بده الان نظری ندارم
عزیزم
خانواده منم خانواده متشنج بود
تم سن ۱۲سالگی منو شوهرم دادن
و کلی اتفاقای بد افتاد سرم تو سن۲۰سالگی مامانمو از دست دادم
و تو سن۲۵سالگی از شوهر سابقم ب زور طلاق گرفتم در ازای بخشیدن مهریه ام و تموم حق و حقوقم
و الانم که ۵ساله ازدواج کردم پدرم ماهی یه بار ب زور زنگم میزنه
بله منم قربانی خانواده ام شدم
و این وسط یه بچه زندگیش نابود شد که الان ۷ساله ازش بیخبرم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
