با مامان و بابام داشتیم پیاده روی میکردیم هف هشتا موتور از پیشمون رد میشدن همشون جوون بودن بابام یدفعه سنگ برداش بهشون حمله کنه کلی تو خیابون جیغ زدم ک نزارم کلی بهش فحش دادم از ترس دارم میلرزم اگه یکی میمرد چی میشد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.