زنداداشم به طور اتفاقی مشکل ناباروری شوهرم رو متوجه شد و خیلی فضوله
من خیلی میترسم شب و روز استرس دارم همش دارم گریه میکنم بهشم گفتم جا کسی نگو لطفا ولی میدونم میگه و اینکه ما تو روستا هستیم محیط کوچیکه خیلی استرس دارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مال من رفته بود به عمه شوهرم گفته بود فلانی بچه دار نمیشه درحالی که ما اصلا مشکل نداشتیم فقط نمیخواستیم منم به داداشم گفتم زنت فضولی کرده جمعش کن اونم جمعش کرد😁