از دستشون خسته شدیم. طبقه بالا هستن. مهمون میاد در پذیرایی نمیبندن صداشون تا اتاق طبقه پایینه. اونم تا ساعت 1 شب. بلند بلند بدوبدو بازی حرف زدن خندیدن بپربپر. سقف خونه میلرزه از دستشون. ازاینجاهم نمیرن. دیشب هیچکدوممون نخابیدیم😔 تا 2 پر سرصدا و مهمون و بدوبدو بودن
بیچاره عروستون
کلا با زندگی با خانواده تو یک ساختمون خیلی خیلی سخته برای هردوطرف
به پدرت بگو به برادرت بگه یا مراعات کنید و فرهنگ همسایگی داشته باشید یا به فکر خونه باشید
به دو طرف حق میدم
چی بگم
اگرم اعتراض کنی عروس میخوردت
وای نگو منم عروسیمون تا ۱۸ سال تو خونه مامانم فود از دستش آرامش نداشتیم مدام مهمون داشت یا خودش تو خونمون پلاس بود اونم محظ فوضولی
بگیم هم میخاد داداشم دعوا راه بندازه که خونمه
به دادشتون بگید دیگه. یه حرف ساده هم نمی‌پذیرند یعنی؟
ببین اصلا عروستون نه، یکی دیگه ممگن بود به جای اینا باشه و همین وضعیت باشه
همسایه ما هم 12 روز توی زمستون مهمان داشتن نگم چه وضعی بدو بدو سر و صدای بچه ها، صدای همهمه، یکی شون هم بلند یک دو سه میگفت و بچه ها جیغ میزدن
یه سری که میگرن داشتم ساعت 12 شب تلفن کردم خانومه و حرف های جالبی نزدم و اونم انکار میکرد که اصلا ما نیستیم واقعا زشته ادم باید بفهمه
دیگه اپارتمان انگار تنها نیستی و همخونه داری
می دونم چی می گی ولی تنهاراهتون اینکه به برادرتون بگیداونم بازباملاحظه چون اونه که می تونه این موضوع رومدیریت کنه شما بخودش بگید بدترمیشه .ما چندین سال پیش این موضوع بود وخواهرمن کنکوری بود وهرچقدرخودش یا مادرم به عروس می گفتن بدترمیشد تا اینکه به برادرم گفتیم طول کشید تا برادرم مدیریت کنه ولی انجام شد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
