ما دیشب دعوا کردیم با شوهرم سر اینکه ساعت دوازده شب حسابدارش پیام داد اونم طومار طوکار می نوشت
یعد من گفتم مثلا رئیسی انگار دوست پسرشی
ساعت دوازده شبه
بعد به برادرش هم پیام و نشون دادنی پیام خودشو پاک کرده بود اخه طرف حسابدار گرفته بود تو پیام
من اززمتن پیام ها قبل پاک شدن باخبرم
با برادرش هم شریکن و این حسابدار با برادرش به مشکل خورده
خلاصه من با شوهرم دعوا کردم گفتم اصلا مهم نیست با حسابدار مچ بشی فقط بگو من زودتر برم
رفتم تو اتاق دخترم درم قفل کردم
شوهرم هر چی در زد جواب ندادم
صبح هم گفت نون بخرم باز جواب ندادم سه بار گفت
بعد رفتن دخترم به مدرسه
شوهرمو بلاک کردم هم از تماس هم از واتساپ
بعد طهر درش اوردم از بلاک چون مهمون داشتم گفتم زشته می فهمن
شوهرم اومد گفت ساعت یازده یک دو پنج زنگ زدم چرا رد تماس گذاشتی
گفتم خوب چیکار داشتی
گفت اخه قهر بودی باید باهات اشتی می کردم
کلی هم میوه خوراکی برام خریده بود می گفت من دوست دارم و حد و مرزمو می دونم و فلان
نمی دونم رفتنی م موندنی م