من از ساعت ۱ و نیم کارامو تموم کردم ناهار مو آماده کردم بعد یه کیک کوچیک خریدم و شربت درست کردم و دیگه خلاصه یکم به خودم رسیدم حالا آقا ساعت ۴ از سرکار رسید خونه تبریک گفتم فقط یه لبخند کوچیک زد بعد رف حیاط و نزدیک بیست دقیقه اونجا موند خودش و مشغول کارهای الکی کرد بعد اومد خونه و من منتظر بودم بیاد روی مبل کنار من بشینه تا کیک بخوریم اینا اصلا نیومد یه جا دیگه نشست چرا همچین کرد..
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...
اولین بار این طوری کرد اگه همیشه این طوری بود که میشناختم اخلاق شو هیچ کاری نمیکردم دیگه
اشکال نداره خودتو ناراحت نکن کارش درست نبوده ولی کادوشو بده باهاش حرف بزن بگو از ظهر برات تدارک دیده بودم دوس داشتی به چشمت بیاد بذار بدونه کارش بد بوده