هنوز حرفی بهم نزدن
ولی مامانم میبینم حالم بد میشه
کلا دیگ پیششون نمیرم نمیتونم ببینمش
بخدا قسم دست خودم نیس
دیشبم رفتیم بستنی بخوریم بابام از سهمش به مامانم میداد
سربسته ینی بخاطر بچه
ولی خب من میدونستم حرفی نزدم
ولی اذیت میشدم حالم ازشون بهم میخورد
جوری ک بستنی ول کردم رفتم نشستم تو ماشین
رسیدمم خونه از اتاقم بیرون نیومدم
کلا هرموقع میبینمشون قلبم مچاله میشه
بخدا قسمم حسود نیستم ک بگین از حسادته
ولی نمیدونم چه مرگمه نمیتونم کنار بیام
کنکورم دارم بنظرم نمیخوان بهم بگن تا بعد کنکور