ممنونم
وقتی بارفیقم قهرکردم اوج سختی زندگیم بود خیلی سخت...
خداروشکر بارفتنش سختیم رف
اینکه دلم برا هرکسی سوخت اما هنوزم آدم نشذم
با سختی پیرتر شکسته تر کمونفس تر شدم
بیماری پسرم،بسیار صبورم کرده
ی اتفاق خیلی خیلی بد که فکرمیکردم دیگه ادامه دادن زندگی برام ممکن نیس،باعث شد اونقد قوی بشم که دیگه هیچی در این دنیا به هیچ جام نیس
من تو سختیها جزغاله هم میشم ولی تو موقعیت مشابه بازم همون ادم خامم 😐
همزمان بچه‌داری + سر کار + رسالهٔ دکتری
بیماریم
فک کردم به ته خطر رسیدم ولی دوباره بلند شدم دوباره خودمو ساختم دوباره خندیدم
هنوز درد و جاش هست ولی رهاش کردم
خیلی اما این پختگیمو دوست ندارم میدونی دلم نمیخواد بیشتر از سنم بفهمم دلم میخواد اندازه سنم بفهمم بخاطر همین گاهی خودمو میزنم به نفهمی میگم چتتته تو چیکارت به این کارااا هنوز بچه ای داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی میدونی یجورایی با خودم دعوا میکنم سر این موضوع
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
