دچار حمله عصبی شده بود
به زور حرف میزد
فقط گریه میکرد
منم ازش دورم
برادرم تو پالایشگاه سرکاره
تو گروه به اشتباه گفته بودن پالایشگاهُ زدن
مادرمم یهو دیده بود و حالش بد شده بود بدنش قفل میشه اینجور وقتا
تا اینکه میگذره و داداشم بهش زنگ میزنه و میگه که حالش خوبه و آسیب ندیده شکر خدا
وقتی اتفاقای اینجوری میفته
خبر هایی که قطعی نیستن پخش نکنین
عکس و فیلم از مصدوما پخش نکنین
برای شما غریبن ولی عزیز کسایِ دیگه هستن
به این فکر کنین که خانواده با دیدن اون عکس و فیلم چه حالی بهشون دست میده