یخ چهار پنج روزی هست سرما خوردم هی میگم بریم دکتر یجوری میپیچونه امشب خودش گفت بلند شو بریم دکتر منم گفتم باشه بعد گفت صبر کن داداشت بیاد منم گفتم باشه. داداشم اومد گفتم بریم؟ یهو اخم کرد گفت : من خستم بعد رو به خالم گفت به خدا خواهر یه روز راحت ندارم. منم گفتم خب نمیرم .
یهو گفت من که چیزی نگفتم .
بعدم هرچی باهاش حرف میزنم جوابمو نمیده.هربار همین وضعه . حالم ازین وضعیت بهم میخوره.
از اول زندگیم یادمه واسه تنهامون همیشه جوابشونو نمیده