بنا به دلایلی جواب رد به خواستگاری عمم دادم
و از اون روز احتمال میدم عمم بابامو پر کرده و الان باهام قهره😔
خیلی ناراحتم
واقعا چاره ای نداشتم
وگرنه قشنگ ترین روز زندگیم میشد بدترین 😔
بابا بزرگم یکم یجوریه دیوونه طوره مطمعنم روز بله برون همه رو فحش کش میکرد
بخاطر حفظ ابرو رد کردم هیشکیم نمیدونه دلیلمو
الان شدم ادم بده
بابام باید احتمالو میداد که این درخواست جوابش دو سر داره و ممکنه من رد کنم
بابام خواهر و خواهرزاده هاشو بیشتر از ما بچه هاش دوس داره
عمیقا ناراحتم
بابام گفته دیگه ازدواج من بهش ربطی نداره و هرموقع خواستم ازدواج کنم خودم میدونمو خودم😔
نه میتونم چیزی ازش بخوام
نه میتونم جایی باهاش برم
من نه قهر کردم نه بی احترامی نه دعوا نه بحثی
عمم خودش زنگ زد جوابمو پرسید بااحترام بهش گفتم نه خدا پسرشو قسمتش باهرکیه خوشبخت کنه😔
گلوم واقعا گرفته
نمیدونم کی دوباره همه چی مثل قبل میشه ولی الان همه چی خیلی سخت میگذره😔
دوتا شغل جور کردم واس خودم الانم دنبال سومی ام بتونم سرمایه جمع کنم خودم یه فکری به حال خودم بکنم
نمیدونم دیگه چیکاررکنم