2777
2789

دقیقا ۱۸سالم بود ک داشتم واسه کنکور درس میخوندم ک یک روز یک پسر بهم پیام داد نمیدونم بعد اون پیام همه چی عوض شد خیلی حس شیرینی بود پسر مودب و مهربون و معلم بود دبیر زیست شناسی تا این ک نفهمیدیم و ۶ماه باهاش چت کردم و هر روز از روز قبل بهتر میشد کمکم میکرد. تا اینکه گفت میخام باخانوادم صحبت کنم تا بیان خواستگاری گذشت و با خانوداش در میون گذاشت و اونا مخالفت شدید کردن گفتن باید فقط یک دختر کارمند بگیری و مغزش رو شست و شو دادن و هر روز باهام سرد تر میشد تا اینکه ۶ماه هم با سردی و دعوا نگهش داشتم خیلی اخلاقش عوض شده بود هر روز یک عیب میگرفت و یک چیزی در موردم میگف تا اینکه یک شب بلاکم کرد بعد دو سه روز شنیدم ک با یک دختره ک فامیل دوستم بود عقد کرده بود دنیا رو سرم خراب شده بود و اوار چن روز غذا نمیخوردم بد ترین ضربه ممکن رو خورده بودم پدر و مادر ش خیلی خوشحال بود ن ک نذاشتن ما بهم برسیم تا اینکه ۴ماه بعدش دقیقا پسر دایی این اقا بهم پیام ک من میخام بیام خواستگاری حالم خوب نبود فکر کردم الکی میگه چون از رابطه من و و پسر عمش خبر داشت ولی اومد خواستگاری من دیدم خیلی پسر اروم و مظلوم و خانواده داریه قبول کردم والان ۴سال با این پسرم ب معنای واقعی خوشبخت ترین شدم و اون اقا چن ساله ازدواج کرده و در حسرت بچه هنوز مونده

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز