دیشب تولد پسر صاحبکار مادرم بود، یکی از همکارای مامانم دو تا زن داره دیشب هردوتا زنش بودن😂😂😂
خب برای من خیلی جالب بود
همکار مامانم خیلیم مرد شوخیه کلی دیشب رقصید برای اولین بار میدیدمش ولی اینقد احساس راحتی میکرد انگار ده سال همو میشناسیم😂😂😂بعدش زن اولش خیلی پُــخ بود اصلا حرف نمیزد حتی اولش نگاه نکرد من سلام کنم بهش ولی زن دومش یکم بهتره😂دیشب وقتی میرقصید مادر من و اون یکی همکارش میخندید دست میزدن بعد زن اولش حسودیش شده و دیشب که رفته بودن خونه شروع کرده به دعوا دگه شوهره رفته پیش اون یکی زنش😂😂😂
دوتا زنش نشسته بودن رو مبل بعدش خودشم رفت وسط اونا وایساد عکس گرفتن من اینقد خندم میگرفت