2777
2789

تعریف کنم؟ 

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تینکر بِل منظورته؟

آره خواب دیدم با خواهر و برادری که از خودم کوچیک ترن پیش یه قاچاقچی تینکر بل که تینکر بلا رو پیدا میکنه و میفروشه کار میکنیم 

و کار ما اینه که نقشه های این صاب کارمون رو خراب کنیم و نزاریم تینکر بلا یا همون پری کوچولوها رو پیدا کنه

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

نازی🥹😂

بعد صاب کارمون که خیلی آذم عحیبی بود و یه دقیقه زن بود یه دقیقه مرد بود ما رو که خیلی بهمون اعتماد داشت با خودش ورداشت برد پیش یه جادوگر که بتونه به کمک جادو تینکر بل ها رو پیدا کنه

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

تینکر بل همون پریه نبود؟

تو حینی که داشتیم میرفتیم تو اتاق جادوگر (که یه پیرزن بود ) خواهر و برادرم یواشکی رفتن تو اتاق پشتی که پر از کتاب های راهنمایی جادوگری بود و یه کتاب کش رفتن .. این کتاب میشد از طریقش فهمید چطور مخفیگاه تینکر بل ها رو از دید قاچاقچی ها نا مرئی کنیم 

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

بعدش من برای اینکه خواهر برادر کوچیکم تو درد سر نیفتن کتاب رو ازشون گرفتم و توی کیفم قایم کردم 

بعد رفتیم اتاق جادوگر 

جادوگر داشت برامون حرف میزد و با اون صاب کارمون که اخر نفهمیدم زنه یا مرد توضیح میداد که چجوری میتونه با جادو جای تینکر بل ها رو بهمون نشون بده 

منم همش یه چیزی میگفتم که نقشه ها خراب شن و حرفای جادوگر رو  زیر سوال میبردم ، خواهر برادرمم حواسشون بود و تو اتاق جادوگر فضولی میکردن ... 

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

همون حین که پیرزن جادوگر داشت حرف میزد یکی از مستخدمه هاش براش یه کاغذ آورد که روش چند تا درخواست نوشته بود 

درخواست اخرش این بود : این بچه ها کتاب جادوهای قدیمی رو برداشتن بهشون بگید کتاب رو به ما پس بدن 

بعد پیرزن جادوگر با تف اون کاغذ رو چسبوند رو دیوار که بعدا به درخواست هاش رسیدگی کنه...  

وقتی من و خواهر و برادرم چشممون به درخواست آخر خورد نگران شدیم 


خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

من علامت دادم به برادرم که من پیرزن رو سرگرم میکنم تو هم اون مورد اخر رو یه جوری خط بزن 

شروع کردم حواس پیرزن جادوگر رو با سوالای بی ربطم پرت کردم 

و برادرم هم  از فرصت استفاده کرد و انگشتش رو رو مورد اخر کشید و اون قسمت سیاه شد (پاک شد) 


خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

بعد من رو کردم به پیرزن گفتم اصلا از کجا معلوم تینکر بل ها وجود داشته باشن ، اگه وجود نداشته باشن ما داریم خودمون رو اذیت میکنیم 

بعد صاب کارم ناراحت شد 

و جادوگر بهم گفت ببین مادرت رو ناراحت کردی (در حالی که اون مادرم نبود ) گفت مادرت رو ببوس تا از دلش در بیاد 

منم صاب کارم که اون لحظه زن بود رو بوسیدم 

بعد پیرزن جادوگر گفت حالا مادر من رو ببوس :/ 

من گفتم مادر شما کجاس؟ 

گفت عکسش پشت سرته 

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

آقا من نگاه پشت سرم کردم دیدم عکس یه عجوزه که موهاش جلوی موهاش رو مثل دو تا شاخک رو به هوا بافته و خیلی قیافه ترسناکی هم داشت رو دیواره ..‌ 

برای اینکه جادوگر خوشش بیا گفتم اخییی چه مادر با مزه و زحمت کشی هم بودن (: 

بعدم عکسش رو بوسه زدم ... 

جادوگر گفت آره مادرم خیلی زحمت کش بود همه این جادوهایی که منو خواهر برادرام بلدیم میراث مادرمونه /: 

عکس خواهر برادراشم رو دیوار بود همهههه جادوگرای عجیب غریب ....

خدایی که کوچک ترین جزییات رو با هم هماهنگ میکنه و سر موقع خودشون تنظیم میکنه ؛ محاله تو زمان بندی زندگی ما اشتباه کنه ...محاله...بهش اعتماد کن🤍✨

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز