ما نزدیک به سه سال میشه که عقد کردیم
پسردایی مادرشوهرم رفیق فاب شوهرم بود.
اونم تقریبا۲۰روز بعد ما عقد کرد
خلاصه بگم برات این پسر همش تو اینستا درخواست میداد
یا مثلا منو جایی میدید چشماش تکون نمیخورد نگاه میکرد مث وزق خدایی منم دستو پام گم میکردم از نگاهاش
درسته غریبم تو روستاشون ولیخب اینجوری ادم میمیره از نگاهشون.
خلاصه این اینستا درخواست میداد من اوایل قبول کردم
یبار استوریمو جواب داد گف علی)یعنی شوهرم خیلی خوبه زندگیتون خوب میشه و فلان
یبار گفت از کی ناراحتی
یبار تبریک تولدم
یبار راهنمایی کرد
حالا من همش خودمو میزنم کوچه علیچپ که اصلا نمیشناسمت
حالا اون میخاست بشناسونه
خلاصه من هفته ای یبار اینو کلا حذف میکردم بیناموس از کجا میفهمید نمیدونم فورا درخواست میداد دوباره
منم با اینهمه حال همه رو برا شوهرم تعریف کردم از اول
بعدشوهرم باهاش الان سرسنگینه باهاش حرفم نمیزنه.
خلاصه که من هنوز دارم فکر میکنم این پسر چرا اینجوری میکرد🤨