یک پسری تو دانشگاه ما بود شلوار لی قرمز می پوشید و انگار از من خوشش اومده بود.
از یک درسی نمره ام کم شده بود.
رفته بودم از استاد نمره بگیرم قبول نمی کرد
یکهو خررررررر شدم گفتم استاد من بیماری قلبی دارم
نمره که نگرفتم هیچ
وفتی از اتاق استاد اومدم بیرون دیدم پسره پشت در اتاق استاد بوده و حرف من را شنیده بود.
دیگه نه نگاهم می کرد ، نه دنبالم می اومد و نه پیگیر این بود که با من حرف بزنه
هی....