یه بار تولد خودش بود بعد من با خواعرش هماهنگ کرده بودم که تولد بگیریم براش بماند ک با تزهاش ر...ید تو تولدش من میخواستم خودمون باشیم اون یه مهمونی ۱۶نفره گرفته یود
که اصلا هیچکسم نمیذونست تولدشه و همه چیزایی که تو ذهن من بود و ریخت بهم
بعد دراومد کفت عزیزم گل نخر اینهمه هزینه کنی پسرارو هم که میدونی تو این فازا نیستن
درصورتی ک به اون مربوط نبود من فقط گفتم بهش بگم که بیاردش فلان جا
اخرم من گل بزرگمخریدم و هزینه هم کردم و بردمم
اما درکل اون خیلی به خاهرش اهمیت میده و هرسری اون میخواد بره یه جایی اینم مجبور میکنه باش بره بش میگم تو چرا میری میگه نمیشه کخاهرمو بذارم تنها بره مثال سفر کیش که با دوستاشون بودن
و من فقط یه بار بش گفتم اومدیم خاهرت هزاران جا خواست بره ایا ما باید تاوان بدیم؟و یه عادتی داره دست پیش میگیره
دست پیش گرفت دعوامون شد و الکی هم صلح شدیم