2777
2789

؟؟ من خودم، پسر عموی مامانم یه وقت میگفت که منو بدن به پسر داییم. یا یه بار که پسر داییم نامزد کرده بود، خاله م شنیدم داشت به اون یکی خالم میگفت: داداش ما هم کارش درست نیست دختر توی خونوادمون هست میرن از خانواده همسرش که نمیشناسیم دختر میگیرن همین فاطمه(که من باشم) رو انتخاب میکردن واسه پسرش. دایی اینا هیچی از این موضوع نمیدونن فقط خالم و پسر عموی مامانم چندبار صحبتشو کردن. حالا هم خداروشکر پسر داییم ازدواج کرده. ولی کلا خوشم نمیاد اسم بذارن که فلانی واسه فلانی🥲منم بدم نمیومد از پسر داییم حتی اگه خواستگاری هم میکردن، شاید جواب منفی نمیدادم😁شما نظرتون راجب خانواده هایی که همچین اسم گذاری هایی میکنن چیه؟ 

💚اللهم عجل لولیک الفرج 💚

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اره خیلی ازاین موردا برام پیش امده وتازه منو پیشنهادمیدادن ولی قبول نکردن فک کن من چی کشیدم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز