2777
2789
عنوان

یه چیزی ذهنم رو خیلی درگیر کرده

133 بازدید | 18 پست

عمه مادرم یک خاطره ای تعریف کرده برام.

که واقعا برام عجیب هستش میخواستم ببینم

فقط برای منه یا برای شما هم هست ...

تعریف میکنم الان زود تایپ میکنم خیالتون راحت 

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

این خانم تعریف می‌کرده که شوهر خواهرش. راضی به ازدواج عمه مادرم با شوهرش(عباس آقا نبوده) حالا به دلایلی چون می‌خواسته عمه مادرم رو واسه برادرش بگیره و اون هم راضی نبوده 

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

بعد از اون یه روز بعد از ظهر که که یه عمه دیگه مادرم یعنی زن همون (رحیم آقا) اومده بوده خونه مادرش.

شوهرش هم رفته بود خونه مادر خودش(یعنی مادرشوهر اون یکی عمه مادرم)

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

وقتی برمیگرده میفهمه که چی؟؟

می‌فهمه که زری خانم (همین عمه کوچیکه مادرم) بله برونش هست.

خلاصه زن خودش رو کتک میزنه و اینا..

تا اینکه عموی مادرم میاد پایین و با رحیم آقا دعوا میگیره

وقتی دعواشون میشه این رحیم آقا اون رو از پله ها پرت می‌کنه پایین و پاش میخوره به شیشه و خلاصه اشیل پاش پاره میشه..

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

بعدش زری خانم تعریف میکرد همینطور خون بود که از برادرم می‌رفت و داشت درد می‌کشید.

تا اینکه میبینن یه مرد نورانی وارد حیاط خونشون میشه و پای برادرش رو با طناب می‌بنده و بعد بدون سر و صدا می‌ره

یعنی جون برادرش رو نجات میده اما اون مرده کی بوده؟

عمه مادرم می‌گفت این مرده خیلی نورانی و زیبا بود انگار از طرف خدا اومده بود.

اصلا کسی نمیدونست خونشون این اتفاق افتاده و خلاصه دعوا شده پس این مرد از کجا فهمیده

خلاصه الان هفتاد سالش هست هنوز که هنوزه میگه اون یا امام زمان بوده یا از طرف خدا اومده بوده؟ شما باشید باور میکنید یا نه

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

نفهمیدم چیشد شرمنده😐😂

ببین بزار از اول

بگم

دو تا خواهر بودن و یک برادر داشتن خب ؟

اینا یه خواهرم ازدواج کرده بوده

یه خواهرِ دیگه مجرد بوده

اون خواهرِ که ازدواج کرده بود اسم شوهرش رحیم بوده.

خب؟؟

بعد رحیم می‌خواسته خواهر کوچیکه یعنی خواهر زنش رو واسه برادرش بگیره.

اما خانواده دختر راضی نبودن 

خلاصه این یه روز میاد خونه و با برادر این دو تا خواهر دعواش میشه . تو پای این برادرِ شیشه می‌ره 

بعدش زری خانم تعریف میکرد همینطور خون بود که از برادرم می‌رفت و داشت درد می‌کشید.

تا اینکه میبینن یه مرد نورانی وارد حیاط خونشون میشه و پای برادرش رو با طناب می‌بنده و بعد بدون سر و صدا می‌ره

یعنی جون برادرش رو نجات میده اما اون مرده کی بوده؟

عمه مادرم می‌گفت این مرده خیلی نورانی و زیبا بود انگار از طرف خدا اومده بود.

اصلا کسی نمیدونست خونشون این اتفاق افتاده و خلاصه دعوا شده پس این مرد از کجا فهمیده

خلاصه الان هفتاد سالش هست هنوز که هنوزه میگه اون یا امام زمان بوده یا از طرف خدا اومده بوده؟ شما باشید باور میکنید یا نه

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز