تا برگشتم ديدم داره وسايلشو جمع مي كنه و گفت هر دو لباسو پسنديده و پولشو نقدا داد و رفت
همزمان هر دو مشتري رفتن و تا رفت من ديدم يكي از بلوز شلواركا كه رو رگال تك شده ها بود نيست
چوب لباسي رو رگال بود و خود لباس نبود
رگال رو برو اون خانمه ميشد و پشت سر من وقتي رفتم سمت اون حاج خانم
خيلي بهش شك كردم و خيلي هم ناراحت بودم كه ازم لبلس دزديدن
همزمان هزار تا اخساس متفاوت
خشم و ناراحتي حس اينكه طرف فكر كرده زرنگه و اينكه چرا بعش اعتماد كردم و غيره
اما هي شيطونو لعنت كردم كه نخوام راجبش بد فكر كنم
اما مطمئن بود تا قبل از اينكه اين بياد لباس رو ديدم اما تا اين رفت ديگه نبود
اصلا برام قابل باور نبود كه همچين خانم به ظاهر با شخصيتي دزد باشه
بهشم نمي خورد نيازمند باشه
خيلي ناراحت شدم و سريع به همسرم همه چيزو گفتم تا آروم شم اونم تيريپ خداپرستانه برداشت و گفت مهم نيست تهمت نزن
قيمتي نداشته و خلاصه آرومم كرد و منم قيدشو زدم
از طرفي هم تو دلم خندم گرفته بود كه به كاهدون زده
چون شب قبلش يه مشتري اين لباسو برداشت و ديد يه زده كوچيك داره منم مي خواستم بزارنش كنار كه اگه كسي خواست يه چيزيشو كم كنم ببره اگه هم نه كه كلا مرجوعش كنم اما اين نمي دونست و دزديده بودش
چون صبح زود اومده بود وقت نكرده بودم برش دارم
خلاصه كلا بيخيال شدم تا دو روز بعدش
راستي من همه فروشو يادداشت مي كنم با تاريخ و تعداد و خلاصه با همه جزييات
دو روز بعد با تيريپ رفاقت اومد و سه تا لباس برد تو باشگاه پرو كنه قبل از كلاسشم بود