قاضی گفت ب شوهرن نفقه بچه ماه چند میدی گفت ی تونن
قاضی گفت خیلی کممه بیشتز بزن شوهرم جوری تهدید وار نگام کرد از ترس گفتم اقای قاضی مبلغ نزن .بعد اومدیم بیرون شوهرم میگه یقرون نمیدم بهت میگم یارانش جدا کن میگه اونم نمیدم
منم گفتم ببین از حق خودم گذشتم ولی از حق بچه ام نه بخای نفقه اش ندی شکایتت میکنم
چطور ادما اینحوری حرومزاده هستن
میگه عاشق دخترممم بعد میگه خرجش نمیدم
میگم من زنم دست تنها چکار کنم
بخدا که ادم شیشه ای معتاد برا پول خودشونم میفروشن با این حرکات که این مدت از شوهر حرومزادم دیدم
کاش بمیره حداقل دخترم بزرگ شد بگم بابات مرده نه که بگم معتاد بود