من خواهر ندارم فقط یه برادر دارم که افسردگی داره یه سری اختلالات شخصیتی داره 25 سالشه اما اصلا نمیشه ازدواج کنه یه دختر دیگه رو هم بدبخت کنه
ولی دلم خیلی میگیره گاهی عروسی میرم حسرت میخورم کاش منم یه روز میتونستم خواهر داماد باشم پیرهن بپوشم آرایشگاه برم برقصم خوشحال باشم.... ولی همیشه غصه میخورم همیشه باید داداشمو از خانواده شوهرم قایم کنم نذارم کامل بفهمن چجوریه نمیخواسم پشت سر مسخرش کنن یا دلشون بسوزه یا هر کوفت دیگه ای
اگه زنداداش داشتم براش خوشکل ترین چیزارو میخریدم مراقبش بودم اگه داداشم چیزی بهش میگفت حتما پشت عروسمون در میومدم باهاش رفیق میشدم از صدتا خواهر برام عزیز تر میشد وقتی باهم میرفتیم جایی نمیذاشتم ظرف بشوره یا هیچ کاری کنه براش میوه پوست میکندم
ای خدا شکرت حکمتت چیه نمیدونم