اگه تاپیک های دیشب منو بخونید متوجه میشید با نامزدم به مشکل برخوردیم و چون خانوادم راضی نبودن الان نمیتونم به خانوادم بگم
دیشب به قول خودش خسته بود بعدش منم سر یه موضوع داشتم باهاش حرف میزدم اونم برگشت بهم گفت خرفت من واقعا قلبم شکست پریودم باید میشدم دگه بیشتر اعصابم خورد بود
بعدش ظهری داشتیم حرف میزدیم اصلا درک نمیکرد من حالم واقعا خرابه منم تو خیابون گریه شدم اصلا دست خودم نبود انگار دگه منفجر شدم چون از دیشب ریخته بودم تو دلم دگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و تو خیابون تو محله نامزدم اینا شروع کردم گریه کردن
خیلی حالم بده تروخدا بگین چکار کنم
الان یه مدته بخاطر مشکلات مالی اخلاقش عوض شده
اینم بگم وقتی گریه شدم خودش متوجه شد و گفت گریه نکن زنگت میزنم بعدش قطع کرد