بچها بابام نذر کرده هممون رو ببره ما خونوادکی 9 نفریم خالمو و عمم اینام هستن کلا 12 نفریم
از الان دلشوره دارم خونوادم کلا شوخی میکنن و همسرم زود بدش میاد ولی زنداداشم عادت کرده اون بدش نمیاد اصلا بعد همسرم میاد سرمن خالیمیکنه.. این از این.. خودمم خیلی تازگیا مقایسه میکنم زنداداشم خیلی لباس داره هم خودش هم بچش رفته عبا خریده کفش. من لباس دارم ولی اهمش تکراری.. حالم بده.. اون مانتویی میگرده من همسرم اجازه نمیده مادرم همش میگه چادرتو درآر آخه همشون مانتویین میترسم اونجا با همسرم بحثمون شه
نرو
بعدا دوتایی خودتون برید
کربلا ک باید چادر بپوشی دیگه
به همسرت اینا رو بگو
یا به پدرت خصوصی بگو
عزیزم کربلا کلا جایی نیس ک مانتو بگردی اونجا همش یا چادر دارین یا عبا
بگو خودم با چادر راحتم دیگه حرفی نمیتونن بزنن(البته اگه خودت چادر دوست داری حرفی که خودم میزنم و بحث رو تمام میکنم)
به نظر من ارامش برات مهمه شوهر منم خییلی زود حرفو به خودش میگیره اصلا یه چیز دیگرو همش میگه منظورشون من بودم با هاشون نری بهتره یا شوهرت نیاد
سخت نگیر اگہ میخواے خوش بگذره
آآفرین بخدا.. آرزومه کربلا.. یبار به همسرم پیشنهاد دادم نریم گفت منم موافقم میدونم الکی گفت که مثلا فک نکنم از خداشه. ولی رفت گذرنامه گرفت. حتی چند روز پیش میگفت مادرت با پدرت خوب شد. کربلای مارو کنسل نکنن ها😐😅
همین الان با شوهرت اتمام حجت کن خب بگو من به شرطی میام که این گوشتو در کنی اون گوشتو دروازه.
عزیزم با همسرت نرو سفر بقیه رو هم خراب نکن
یعنی چی باید چادری باشی
من که باشم هیچ وقت این آدم قاطی جمعمون نمیکنم
