باران باریدنش گرفته است ...
اگر میتوانستم
خیابان ها را کافه،مغازه هارا کتابخانه
خورشید را تا به ابد ابر
و زمین را سرتا سر برگ های نارنجی و قهوه ای میریختم
چه میشد همیشه باران میبارید
کاش میشد به این ابر های عبوس تافت زد
کاش
قهوه جوش در حال غل زدن و همه ی عودها روشن بودند
writt# enbyme