سلام دوستان من چند ماه پیش عروسی گرفتم و هر روز گریه کردم شوهرم بیکاره رفیق بازه هر شب دیر میاد خونه دیروز عصر داشتیم از جایی بر میگشتیم بهش گفتم بریم ی دور بزنیم تو خیابون گفت نه اصرار کردم با اعصاب خوردی رفتیم دو دقه ای برگشتیم
دیشب هم طبق روال دیر اومد خونه وشام خواست تخمه مرغ آبپز آوردم براش از دیشب تا الان مث سگ با من رفتار کرده
همیشه بهم میگه نبودنت تو زندگیم قشنگ تره حالم تو مجردی بهتر بود من خانوادت بدم میاد از خودت بدم میاد میگه تو اشغالی تو گوه میخوری به من زنگ میزنی حرف بدی نیس ک به من نزده باشه
هر روز ب تیکه از بدنم رو جدا میکنه با رفتاراش حق نداری بهش بگی کجا بودیو چیکار میکنی وگر نه زندگی برات جهنم میشه نمیتونم طلاق بگیرم هیچ جا برا رفتن ندارم ولی متأسفانه شوهرم رو بیش حد دوست دارم خاک تو سرم
همیشه از خدا میخام به همه دخترای سرزمینم ی همسر خوب بده تا باهاش خوشبخت بشن
اما اگر قراره شوهری مثل من داشته باشن مرگ خیلی خیلی قشنگ تره🙂