الان چن وقتیه فهمیدم باردارم فعلا قلبش تشکیل نشده ولی همش لکع بینی دارم شیاف استفاده میکنم حال روحیم خوب نیس زیاد چیزی هم میل ندارم بخورم کلا دلم میخاد هیچ نخورم برا همین زیاد جون هم ندارم...از اینور شوهرم گیر داده که شب داداشم اینارو نمیدونم خانوادمو که دعوت نکردم دعوت کنم شب...مام هفته ی گذشته مهمونی دادیم و داداشش اینا نبودن حالا میخاد با این وضع من مهمونی بده باز اعصابم خورده واقعا ادم یه ذره درک نباید داشته باشه...میگه خودمون همه کار میکنیم تو بشین ولی مگه میشه خونه منه من چجوری بشینم اصلا خودم معذبم
واقعا میخام ول کنم ازین خرابشده گم و گور شم که همش دنبال خاله بازی ان...همش مهمونی بده مهمون بیاد برو بخور تا از گلوت پایین نرفته باید پس بدی...واقعا چیکار کنم ؟الان حوصله خودمم ندارم چ برسه مهمون