۲۴سالمه،۳سال پیش پسری باعنوان خاستگاری بهم پیاد وچت کردیم امامن بهش گفتم مث داداشمی ونمیخوامت کلی اصرارمیکرد که عاشقتم حال خونوادمومیپرسید درموردفامیلامیپرسید ومنم جواب میدادم ودراخر گف پشیمونم پیام دادمت بایدبه داداشت بگم،(خانوادم متعصبن )منم گفتم مگه چیکارکردیم من بت گفتم داداشمی میخوای چی بگی گفت به هرحال پشیمونم اگه میخوای نگم بایدنامزدکنیم منم ازترس گفتم باشه امابعدگف ن نمیخوامت منم التماس میکردم توروخداباهام ازدواج کن اونم میگف ن نمیخوامت،من احمق هم نمیدونستم ازلج داداشم میخواس مدرک جمع کنه و پیامارواسکرین گرف وپخش کرد بین فامیل همسایه غریبه،دیشب به مردی که عاشقش بودم(پسرعمم) گفتم بیاازدواج کنیم گف چه ازدواجی پیامات پخشه دست اینواون چقدگریه کنم دلم میخوادبمیرم وقتی همه فک میکنن من التماس کردم به یه پسرغریبه اویزون شدم خرابم