۱ ماه مونده به عروسی نامزدم و خانوادش خیلی اذیتم کردن گفتن برات پیرهن مجلسی نمیخریم همین لباسای هم که خریدیم خداتو شکر کن
برامعروسی نمیگرفتند بابام میخواست برام بگیره
سرویس تخت رو گفتن نداریم نمیگیریم برات حالا بخواب رو زمین
وقتی به نامزدم میگفتم با این شرایط بابام اجازه عروسی نمیده میرسید و میگفت نه میخریم برات بعد میرفت و میومد پروتز میشد مامانشم همش زنگ میزد باهام دعوا
بابامم هر چی به پدرش میگفت بیاید مشکل داریم از دشت زنت و پسرت خسته شدیم نمیومد و خودشو میزد به اون راه
بعد چون پسرشون خیلی بد دل و شکاک بود و مشکوک به بیماری دو قطبی من و خانوادم چند وقتی بود همش تو فکرمون جدایی بود و با این رفتارا مظمئن تر شدیم من قهر کردم رفتم برای جدایی اما هیچکدوم زنگ نزدن. پسر هیچگونه پیامی نداد
پیغام دادیم گفتیم بیاید خونه فلانی صحبت کنیم برای طلاق توافقی گفتن مهمون داریم ونیومدن رفتیم شکایت کردیم رفتن قاضی رو تهدید کردن وباز نیومدن تا الان که اسم حق و حقوق اومده وسط و اومدن
فقط عموی مادرپسر اومد سراغم و گفت پسر گفته خانواشو بزاره کنار میتونم تحملش کنم
خالشم زنگ زد و کلی بهم توهین کرد و آخرم گفت حق نداری ناراحت شی باید بیای
یعنی همه این کارا رو کردن که من برم؟فکر میکنم میخواستن من برم که این کارارو انجام دادن