سلام هیچوقت فکر نمیکردم یه روز یدرمورد این قضیه اینجا بگم ولی خب واقعا ناراحتم من باخانواده شوهرتو یه ساختمونم بعدی یه ماه پیش بامادرشوهرم دعوای خیلی بدی کردیم الانم قراره ازاینجا بریم بعدمن اصلا باهاش حرف نمیزنم دیشب اورده یه پاکت داده که اینوبه مناسبت تولدت آوردم خیلی دلم ازش پره دوست داشتم پاکتو بکوبم توسرش ولی خانوادم داشتن میومدن اینجا نخواستم دوباره دعوامون شه شما بودین چیکارمیکردین
یعنی دوستت داره و نمیخواد ازش رنجیده باشی .براش مهمی .کینه رو بریز دور .تولدتم مبارک
مرسی عزیزم ولی من میدونم خصلتش اینجوریه که خوبی میکنه که بگه من ادم خوبیم الان میره همه جامیگه بااینکه دعوایی بودیم من براشون کادو بردم ولی اونا عقده این خیلی ناراحتم احساس میکنم شخصیتمو له کردن وخواستن باپول ماست مالیش کنن
ای خدا خب پس آشتی کن حالا هم که دارید از اونجا میری ی کم راحت تر میشه همسرت چیزی نمیگه نظرش چیه
همسرم میگه کاملا حق باتوئه من اصلا نمیتونم ازش دفاع کنم من باخواهرشوهرم خیلی صمیمی ایم اون برام کادو خریده بود ازاونجا فهنیده بود تولدمه خانوادمم خیلی اتفاقی اومدن شوهرم یه کیک کوچیک خریده بود حالا که اونا اینجا بودن مثلا بخوریم من سریع کیکشونو بریدم دادم شوهرم سهم خانوادشو برد که نیان تولدم ولی بازم بعدش اومدن خونه مامهمونی خیلی دلخورم هرجی ازدهنشون دراومد به خانوادم گفتن من هیچی نگفتم که توطایفه دعوانیفته بعد که خانوادم میان اینجا میشیته پیش اونا به خوش وبش کردن