ده ساله تو شهر شوهرم هستیم
من اینجا خسته شدم
خفه میشم حالا خداروشکر بچه دارم و شاغلم
ولی باز هم شهرم را میخوام
دوست دارم شاغل شهر خودم باشم
هر کار می کنم شوهرم از شهرش دست نمیکشه
منم اینجا افسردگی گرفتم تو این ده سال با هیچکس نتونستم دوست شم
چقدر سخت
کجا بودی کجا اومدی؟
منم شهرمو عوض کردم فقط شلوغیش اذیتم میکنه
قزوین بودم اومدم تهران
عزیزم اگه برگردی شهر خودت بازم حالت همین جوریه
من 15 سال توی کلان شهر زندگی کردم الان اومدم شهرستان
حال روحیم هیچ تغییری نکرده
بنظرم حال آدما خوب نیست و بستگی به تغییر شهر نداره
چرا دوران آشنایی ونامزدی و عقد وقبل از مراسم عروسی مهم نمیدونید شما خانما؟؟ خانما ک یکم فکر کنند راجبعش دوران آشنایی و عقد خانماا خیلی مهم ضرور بدونین دوران عقد دوران شناخت ها هست با چه مردی میخواین برین زیر یک سقف مهم هست این دوران عقد واسه خانما باهیجانات واحساسی سپری نکنید بعد به چرا هاش میفتین
وای از طبیعت شمال لذت ببر دختر
منم ۱۰ ساله ازدواج کردم غربت زره زره داره از بین میبرنم مرگ تدریجی من شوهرم خیلی دوست داره بریم فقط موقعیت پیش نیومده با هیچیکی نمیتونم اینجا ارتباط برقرار کنم هر سال میگم امسال دیگه میشه میرم خیلی افسردگی بدی گرفتم هیچی دلمو شاد نمیکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
