نمیتونم بگم کیه چون میترسم ی موقعی دختره ببینه
دختره و پسره سنتی باهم ازدواج کردن
دختره خیلی خاستگار داشت تو دور و اطرافش محبوب بود پسره هم از لحاظ موقعیت اجتماعی و شغل هم خوب بود قیافش هم بد نیود ولی در حد دختره نیست
خلاصه اینا باهم ازدواج میکنن حالا چون ازدواجشون سنتی بوده علاقهی خاصی بهم نداشتن
پسره غرق کار بود تا خونشو بسازه کلا با کار خوشه
و زیاد ب دختره توجه نمیکرد اونجوری ک خودش میگفت این بین دعوا های شدیدی هم داشتن ک ته نداشت ناگفته نماند دوازده سال اختلاف سنی دارن دختره اون موقع ۱۶ساله بود پسره ۲۸ ساله پسره خیلی ب دختره سخت میگرفت بیرون نرو فلان لباسو نپوش فلان چیزو نگو ارایش نکن و چیزی نخر من پول لازمم از من توقع کادو نداشته باش من دارم خونه میسازم ب من نگو توجه کن من خستم و اینا
خلاصه ی یک سال بعد ازدواج دختره ب واسطه ی بازی انلاین با ی پسر اشنا میشه و کلا دو هفته ب قصد درد و دل باهم چت میکنن تا شوهر دختره متوجه میشه خیلی باهم بحث دعوا میکنن خانواده دختره متوجه میشن ولی پسره ب خانوادش چیزی نمیگه دختره پشیمون بوده و ب پسره گفته بوده اگه نمیتونی منو ببخشی بزار من برم ولی پسره ی جور کنار میاد و میبخشه یکماه اینا میکشه ک ب زندگی عادی برمیگردن الانم دوسال از اون ماجرا گذشته ی پسر پنج ماهه دارن گاهی اوقات بحث دعوا دارن دختره بهم میگفت گاهی اون مسئله رو میکوبه تو سرم ولی خوب پسره خونشو ساخت الانم داره وسایل خونرو طبق سلیقه دختره عوض میکنه ب ظاهر انگار خوشبختن دیگه از چیزی ک بینشونه خبر ندارم
نظر شما چیه ؟ بنظرتون پسره خوب کاری کرد یا نه؟