دیشب همسرم ساعت ۲ و نیم و اونوقتا با یه سر و وضع داغون اومد خونه گفت پدرش تشنج کرده تو حموم و شاید سکته مغزی کرده باشه و..
حالش خیلی بد بود دیشب ، جوری بود که گریه میکرد و میگفت کاش زودتر میرسیدم..
نذاشت من باهاش بیام بیمارستان گفت برای تو و بچه ها خوب نیس..که بماند..
من با چه حالی دیشبو گذروندم فقط خدا میدونه
صبحش هر چی زنگ زدم جواب نمیداد، دیگه نگران شدم ، با ماشین رفتم سمت بیمارستان، زنگ زدم برادر شوهرم گفت محمد (همسرم) زیر سرمه و انگار تو بیمارستان فشارش میوفته..
اونجا که خیلی حرص خوردم
بعدشم اومدیم با پزشکش صحبت کنیم گفت یه سکته مغزی رو رد کرده..
بعد از ظهر یه سر رفتم خونه و دوباره برگشتم بیمارستان ، دیدم همه آشوبن، پدر شوهرم این بار سکته مغزی میکنن توی بیمارستان ولی دیر متوجه میشن پرستاران و میره حالت کما یا اغما..
باورم نمیشه هنوز ۲۴ ساعت نشده اینهمه اتفاق افتاد..
همسرم که رسماً به گوشه کِز کرده ، برادر شوهرمم زنگ میزنه جواب فامیلو میده...
ازتون خواهش میکنم برای آرامش همسرم و سلامتی پدر همسرم دعا کنین..دعا کنین برگرده ، سطح هوشیاریش پایین تر از اینی که هست نیاد..