حالم از بد انورتره امشب حیاط دانشگاه رو کلی راه رفتم ولی اروم نشدم
از خودم لباسام حس خجالت دارم
دائم به اون پسره فکر میکنم من چطور میبینه از اینکه فراموش شده باشم میترسم (قبل سال بهم توجه میکرد)
با کسی حرف نمیزنم و حالم اصلا خوب نیست از درون حس انفجار دارم از همه چی خجالت میکشم اصلا دوست ندارم کلاسای دانشگاه رو برم