2777
2789
خب مثلا داری با جاریات درموردش حرف میزنی چی صداش میکنی؟

پشتش که میگم مادر شو‌ یا مریم خانم

ولی جلوش میرم روبروش حرفمو میزنم🤧 چون از اول هیچی نگفتم الان هم روم نمیشه

صدا کن مرا، صدای تو خوب است، صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست که در انتهای صمیمیت حزن میروید🥀

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خداروشکر چندین ساله که کلا صداش نمیکنم...اگرم یه روز باهاشون چشم توو چشم بشم قطعا با فامیلشون خطابشون میکنم چون لیاقته هیچ نسبته فامیلی با من رو ندارن... کم آزارم ندادن...

جهنم اون روزیه که در آخرین روز عمرت روی زمین ، انسانی که میتونستی بهش تبدیل بشی رو ملاقات کنی..  

من وارد خانودشون شدم همه بهشون میگن اقاجون و مادرجون

من میگفتم خاله و عمو

حس بدی بهم دست میداد

بعد دیگه یواش یواش از زبان بقیه نوه ها مادرجون و اقاجون صداشون کردم و دیگه خودمم همونو میگم دیگه

یا‌دم به جومونگ افتاد😂به مادرشوهرشون میگفتن مادرجان

خاله هم خوبه

منم قبلا میگفتم خاله 

الان میگم حاج خانم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

من وارد خانواده شدم دیدم نوه ها بهشون میگن مامان مریم و به پدرشوهرم میگفتن بابا حاجی ، منم همین رو گفتم. 

البته من آخرین عروس هستم. ولی جاری بزرگم و داماد خانواده ، حاج آقا و حاج خانم صدا میزنن. من خوشم نمیاد حاج آقا و حاج خانوم بگم ، مگه پیرزن پیرمرد غریبه  تو کوچه هستند که اینو بگم....

به نظرم زبون داشتن و با مهربونی صدا کردن چیزی از آدم کم نمیکنه و محبت ها رو بیشتر میکنه ، حالا یه سری گارد میگیرن که مامان فقططط مامان خودم ... مادرشوهر هم اگر خوب باشه ، ۲ تا مامان داری و چی از این بهتر .  


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  22 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش