بابام حدودا ۵۶سالشه
من ۲۲
همش حرفای منفی میزنه اعصابمو خورد میکنه
همش میگه نگران توام آخرش گیر چه آدمی میخوای بیفتی( منطورش شوهر ایتدمه ) ، یه داداش ۹ساله هم دارم
همش میگه ایکاش ۱۰سال جوونتر بودم میدیدم عروسی داداشتو
میگه نگرانم، ایکاش زن نگرفته بودم ، خواهرام گفتن زن بگیر من نمیخواستم زن بگیرم ،داشتم زندگیمو میکردم
واقعا از حرفاش حس خوبی نمیگیرم خانوما، دلم میخواد برم گم و گور شم نه من اونارو ببینم نه اونا منو
ایکاش بمیرم احه 🥲
زندگی کردن با پدر مادر از یه جایی به بعد دیگه فرساینده میشه
دوست دارم زودتر کنکور ارشد بدم ، برم یه شهر دیگه
شما جای من بودین چه میکردین