2777
2789
وا دادم ب کارفرمام 😬

😐

تمام اتفاقات و حوادث که برشما وارد می شود خیر است... خداوند صلاح بندگانشان را بهتر از خودشان میداند،و هیچ اشتباهی در آفرینش خداوند روی نداده است...پس بیهوده از بخت و اقبال خود شکایت نکرده و ناراضی نباش.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

متأسفانه گوزیدن جلوی کسی که وحشتناک باهاشون رودربایستی داشتم و تا اخر عمرم میبینمشون.

بعداز اون اتفاق از خجالتم رابطه رو ب شدتتتتت کم کردم فقط مجبورباشم میبینمشون

لطفا لایک نکنید  

بچه بودم رفتم دستشویی 

در ورودیش رو بستم

یه در دیگه هم داره 

اونو یادم رفت ، یکی از پسرای فامیل یه باره درو باز کرد

قشنگگگگ دید و جیغ زد رفت 

خیلیییی بهش فکر میکنم حالم بد میشه 

من بهارم و دوست دار گرافیک 🌱                                            الله ، زیباترین نام جهان هست ...🌷 برای ظهور امام عصرمون یه صلوات می‌فرستی ؟ 

وااای حالا خوبه رفته توهم بچه بودی

شبا اینقدری دستمو میزنم به دیوار که نزدیکه استخونش بشکنه دیگه اون آدم سابق نشدم

۱۲ سالم بود اون موقع 

من بهارم و دوست دار گرافیک 🌱                                            الله ، زیباترین نام جهان هست ...🌷 برای ظهور امام عصرمون یه صلوات می‌فرستی ؟ 

بچه بودم شاید دوم ابتدایی.مادرم دایی و زن داییمو پاگشا دعوت کرده بود،سر سفره گوزیدم.وای خدایا الان که 30 سالمه همیشه یادمه.هروقت میبینمشون اولین چیزی که یادم میاد همون اتفاقه.همش پیش خودم فک میکنم اونا هم احساس منو دارن ینی؟؟؟؟هنوز یادشونه و هروقت منو میبینن یادشون میوفته ینی؟؟؟؟

منم یه قبل سیزده پری شدم برای سیزده رفتیم بیرون بازفامیلای شوهرم 

یه زندایی داره ک پیشش خیلی معذبم اون روز همه کار کردم پیشش عالی بنظر بیام 

توی زندگیم هیچ وقت همچین اتفاقی نیافتاده بود

دخترم یکم بداخلاقه بعد ناهار من روپام خابوندمش 

یه ساعتی روپام خاب بود

خواهرشوهرام رفته بود ظرف بشورن زندایی شوهرم ودخترش و خواهرزادش موندن

بعدمن دخترمو بغل کردم بلندشدم یه دفعه ب من گف ک پشت سرت برگ چسبیده من یه لحظه شک کردم دست کشیدم پشت سرم هیچی نبود جز یه تکه کوچیک برگ

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز