مراسم فوت عمه ام بودیم که یه خواهرشوهرش خیلیی اهل حرف ودوبه هم زنیه
یه مدتی که باعمه ام مشکل داشتیم واین انقد خبر اورده و برده بود که ما بعدمرگ عمه ام فهمیدیم کار اینه
تو مراسمم یه تسبیح دستش
نه کمک میکرد
نه چیزی دائم دنبال تیکه انداختن و پروندن مهمونا بود
یا بقیه داشتن خرما واینارو تزیین میکردن تو اشپزخونه این دوتا اتاق خالی رو ول میکرد میومد بین اونا نماز خوندن...
از تمام حرکاتش چندشم میشد
تا روز اخر چنتا تیکه انداخت هی گفتم سکوت کنم ولی اون ول کن نبود رفتم اتاق تنها باشم اومد جفت من جاشو پهن کرد وخلاصه باز شروع کرد چرت وپرت گفتن...