نمدونم چرا چندتا چیز که عصبانیم کنه دیگه نمتونم خودمو کنترل کنم دیروزم قبلش از چندتا چیز ناراحت بودم داشتم عکس میگرفتم بیرون با گوشیم یهو پسر کوچیکم به پام چسبید و گوشی میخاست مادرشوهرم گفت بسه دیگه چه خبره عکس عکس منم از قبل ناراحت بودم داغ کردم گفتم این یه برنامه اس دارم امتحانش میکنم و ببند داد زدم بسه ای بابا به پسرم گفتم بعدم دست پسر کوچیکم رو محکم گرفتم و رفتم اونورتر پسرم داد میزد و گریه میکرد گفتم خوب برو جا بابا بعد صداش میومد میگفت مامانو میخام بیرون شهر بودیم یکم دورترنشستم و بعدش برگشتم داشتن چایی میخوردن کسی به من تعارف نکرد منم خودم استکان همسرمو گرفتم و گفتم اینو میخام قاطی کرده بودم میدونم کارم زشت بود الان خونواده شوهرم میگن این دختره خوله چه برخوردی الان باید بکنم شما جا طرف شوهرم بودین و زنداداش تون دوبار جلوتون یه دفه داغ میکرد چی میگفتین با خودتون
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
وای دقیقا مثل مامان منی خیلی بده واقعا مامانم اوایل زمان بچگیم خیلی بدتر بود یهو دعوا میکرد و خودش رو میزد الان باز خیلی بهتر شده ولی خداروشکر من به بابام کشیده شدم و صبورم ازت خواهش میکنم به روانشناس مراجعه کن کاری که مادر من نکرد کار ندارم بقیه چی فکر میکنند ولی به فکر درمان خودتون باشید خواهش میکنم الان من 20 سالمه همه میگن دخترا با مادرشون راحت ترن ولی من طبق خاطراتی که دارم با بابام خیلی راحت تر هستم.