دیشب با خانواده پدر شوهرم رفتیم ۱۳ به در ..
ما کوه رفتیم منم پسرم گریه می کرد ۱ سالش بود مجبور شدم ببرمش چون پله زیاد داشت و حالت سربالایی زیاد بود وقتی داشتم از پله بالا می رفتم قلبم درد کرد ناخوداگاه قفسه سینم بالا و پایین میرفت حالت غیر ارادی تپش قلبم شدید شده بود همراه با درد داشت پاهام بی حس میشد مادر شوهرم رو صدا زدم بچه رو گرفت رو صندلی ها نشستم آب خوردم فایده نداشت ترسیده بودم تا اینکه یه خانومی اومد رانی بهم داد اونو که خوردم بهتر شدم یکم یه ده دقیقه نشستم رفتم تو زیر انداز یکم آب و میوه خوردم تا بهتر شدم یهو بحث سر کار شوهرم مطرح شد شوهرم گفت که من کارم پر تنشه و استرس و... اگه برم سر کار و زنمم زنگ میزنه اعصابمو خرد می کنه سکته می کنم و.... یهو پدر شوهرم گفت اگه پسرم طوریش بشه من شاکی میشم و ... من جوابشو دادم گفتم حالا که فعلا من مشکل قلبی دارم (دریچه میترالم افتاده تپش قلب دارم )من اگه طوریم بشه بابام بره یقه کیو بگیره گفت حرص نخور منم گفتم به بچت بگو حرص نخوره تا سکته نکنه ...چند وقت پیشم تقریبا ۸ روز پیش من بچمو دعوا کردم شوهرم اومد دو تا ضربه شدید به سرم زد که چرا بچمو دعوا می کنی من زنگ زدم پلیس اومد حالا به نظرتون به خانوادم بگم موضوع رو که زنگ بزنن بهشون بگن بچمون اگه طوریش بشه فلان می کنیم یا نمیخواد؟؟؟