2777
2789
عنوان

یه حسی دارم که نمیتونم کنترلش کنم

103 بازدید | 12 پست

یه بنده خدایی از  اطرافیانم دیابت شدید داره

فشارخون و ...

سن کمی نداره

بالای شصت و باید پرهیز کنه

یه وقتهایی یه کارهایی ازش میبینم که نمیتونم حس تنفرم رو کنترل کنم و از خودم بخاطر این حس شرمندم و از خدا خواستم منو تو اون جایگاه نذاره

مثلا بهش تعارف شیرینی میکنم جلو بقیه میگه قند دارم و نمیخورم

وقتی رومو برمیگردونم یا  بی منظور نگاهم میفته بهش میبینم داره میخوره از همون

اگر ۵ مدل شکلات و گز باشه تو ظرف از همه مدلها میخوره و به نفر بعدی میگه من پرهیز دارم

سر سفره هم همینطوره.وقتی خونش مهمونیم سر سفره دیر میاد و میگه من قند دارم.اما میبینم ته آشپزخونه داره ته دیگ میخوره

هرچی اضافه تو بشقابها بمونه میریزه رو هم و به اسم غذای دست نخورده تو وعده بعدی میاره تو سفره.دیدم که میگم

میگیم بیا چیزی بخور

میگه از صبح هیچی نخوردم و میل ندارم.اما فراموش میکنه و بین حرفهاش میگه چقدر چیزمیز خورده

شیرینی میاریم برمیداره میخوره و دوباره تعارف میکنم با ابنکه خورده ازش خورده و خودم هم دیدم.اما میگه نه برام ضرر داره نمیخورم.

چرا دروع میگه آخه

تو همه چی اینجوریه

انقدر دروغهای غیر ضروری گفته و دستش رو شده که هیچکس به حرفهاش اعتماد نداره

اینم بگم در همه موارد از قدیم اینجوریه.یعنی خصلتشه.شبیه مادرشه

خیلی حسم بده به این کاراش




بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب اینا به تو چ ربطی داره؟ 

خب چجوری بگم، پوسته‌‌ی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.

عزیزم انقدر رفتارای دیگران رو به خودت نگیر. شخصی سازی نکن

نه عزیزم

به خودم نمیگیرم

از اینکه نباید به روش بیارم دروغشو حرصم میگیره

مثلا میدونه ما روغن کم میزنیم به غذا

بعد جلو روم یه عالمه روغن میریزه تو غذاجلو چشمم و سر سفره میگه بخورید روغن کم زدم

اگه مادر خودم بود راحت بهش میگفتم.اما نمیخوام باهاش رودر رو بشم

خب اینا به تو چ ربطی داره؟

متاسفانه با من اینکارو میکنه

قاشق دهنی میده و غذای دست خورده و حوله و اباس ایتفاده شده.بعد قسم میخوره تمیزه

چی بگم.خودم هم از این حسم ناراحتم.کاش نمیدیدم.تو خونش حتی لیوان رو اول میشورم بعد استفاده میکنم


متاسفانه با من اینکارو میکنهقاشق دهنی میده و غذای دست خورده و حوله و اباس ایتفاده شده.بعد قسم میخوره ...

عزیزم میشه دقیقا بگی چ نسبتی داره باهات

خب چجوری بگم، پوسته‌‌ی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.

چرا

که یعنی انقدی باهاشون رفت و امد دارین که ناراحتتون میکنه؟! 

البته مایل نیستید نگو

خب چجوری بگم، پوسته‌‌ی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.

[QUOTE=377433695]که یعنی انقدی باهاشون رفت و امد دارین که ناراحتتون میکنه؟!  البته مایل بله

جز اقوام ضروری هستند.تعریف از خود نباشه معروفم به اخلاق خوب.نمیخوام وارد بحث باهاش بشم.فقط درددل کردم اینجا

[QUOTE=377433695]که یعنی انقدی باهاشون رفت و امد دارین که ناراحتتون میکنه؟! البته مایل بلهجز اقوام ...

باشه منم نخواستم فضولی کنم که الان مث بقیه خانمای نی نی سایت به جون هم بیوفتیم راه حل خواستی گفتم ببینم جریان چیه 

موفق باشی❤✋🏻

خب چجوری بگم، پوسته‌‌ی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز