تاپیک من خیلی دیر منتشر میشه وشاید بعدش انلاین نباشم بعد میام نظراتو میخونم
من با یه آقایی توی یه جمعی آشنا شدم که ۱۸سال ازم بزرگ تر بود،خیلی جنتلمن و خیلیییی خاص!!یچیزی میگم ویچیزی میشنوی!!!میدونست چی بگه وچطوری حرف بزنه ....
ما زیاد باهمم نبودیم در حد همون جمع و گاهی یه پیام
تازه در این مرحله بودم که آیا باهاش دوست بشم یانه (بخاطر سنش)
تااینکه یه شب حرف زدیم وگفت نباید از درست عقب بیفتی و خودم ثبت نامت میکنم کلاس و......
تا بحث شدوگفتم چرا زن نگرفتین تاحالا؟گفت زن دارم 💤گفتم چیییی؟ انقدر بهش فحش دادم و...بلاکش کردم.
زنش اومد پیویم وگفت عزیزم من درجریانم و اوکی ام
اولش گفتم زنش نیست وفیکه تااینکه بعدا فهمیدم واقعا زنش بود وبرام چندتا وویس فرستاد...
بهش گفتم خب شوهرت خیلی قربون صدقه ی من میره گفت باید بره.
منم ترسیدم و اونو هم بلاکش کردم😐ودیگه توی جمعشون نرفتم
ولی فکرم موند پیششون چی بود چی شد چرا شد🤔
ب لیست اتفاقات عجیبم پیوست