من دوتا بچه دارم
اونام دوتا ی دختر ی پسر
دخترش فوقالعاده زبون دراز و نگم اصلا قورتت میده
حالا چند وقت پیش ی چراغ خواب پسرم از این شکوند
من گفتم بخرم جاریم هی نه نمیخواد مهم نیس
باز گفتم بچه اس یه مجسمه خریدم گفت این ب درد نمیخوره
همش دارن بچه های منو عذاب میدن همش میگن باید خسارت بدی
قراره شنبه برم بخرم ی چراغ خواب بندازم جلوش
ولی سر همین اینقدر با بچه هام قهر میکنن میشن ی تیم
این دوتا رو محل نمیدن بچه هامم گریه دهنمو آسفالت کرذن هی میگن ما اسباب بازی های گرون داریم شما ندارید
وضعیت مالی هر دومون در یه حد هست
امروز خونه ی مادرشوهرم چنان قاطی کرذم دست بچه هامو گرفتم و رفتم برادرشوهرم افتاد دنبالم ک بابا اینا بچه اند ول کن تو
ولی خوشم اومد بعدش همه فهمیدن چقدر روی بچه هام حساسن چون من قبلا زیاد حرفی نمیزدم همش سکوت امروز طغیان کردم