من نمی تونم خلاصه بگم اگر نمی خوای اسپویل بشی نخونش. تقریبا کلشو گفتم.
روز بعدش هم امیر و هم بهار از کارشون پشیمون شدن ولی آبان کوتاه نیومد از اون ور هم رفت پیش ثابت که حالا که زندگیمو خراب کردی کارمو بهم برگردون... بعد با ثابت رفتن پی قتلی که گردن امیر انداختن... مشخص شد مقتول دخترشو می فروخته به مردا. در واقع می خواست به آبان بفهمونه قتل مرده به حق بوده و به آبان لو داد قاتل اصلی کیه.
از اون ور هم برای آبان هتل گرفت گفت چند وقتی تنها باش حالت بهتر شه... آبان انگار یه کم با کارای ثابت دلش رفت...
از اون طرف هدیه میاد به آبان میگه من زنشم و آبان می فهمه که از اول اونو برا شهریار می خواسته. میره به ثابت میگه... ثابتم میگه اولش نیتم همین بود اما الان می بینم که تو حیفی. از اون ور آبان به شهریار میگه هدیه زن ثابت شده...شهریارم در به در دنبال هدیه اس
آبان هم که دید از ثابت شوهری براش در نمياد( برداشت خودمه!) میره خونه امیر و با بچه اش غذا می خوره و امیرم که مثل چی پشیمونه دنبال اینه آبانو برگردونه. آخرش به امیر میگه فرصت می خوام که کارتو فراموش کنم شاید برگردم..بعد میره خونه ثابت و اتاقی مثل اتاق احیا بیمارستان رو میبینه و فیلم تموم میشه.
اهان یادم رفت.. بابک هم این وسط همش موش دونی می کنه.. از این به اون میکنه تا یه وقت آبان جاشو نگیره... چون ثابت لو داد بعد خودم می خوام کارارو بسپرم به شهریار و آبان.