بچه ها من یه عمه دارم هم خودشو هم بچه هاشو دوس دارم و رابطمونم خوبه..دیشب خونمون بودن..بعد پسر عمم ب مامانم گفت دخترای تو تا چند سال دیگه۴۰۰کیلو میشن و بعدم خندید و همه هم یه لبخند ریزی زدن..منم بهش گفتم به کسی ربطی نداره!دیگه اصلا جواب نداد و همه سر سنگین شدن و نیم ساعت بعد هم رفتن..واقعا ناراحتم ک چرا بعضیا بخاطر خندیدن و هر چیز دیگه ای باید یکیو مسخره کنن و ناراحتش کنن..خودم ادمیم ک اصلا ب کسی کاری ندارم ب هیکل یکی ب قیافه ی یکی ..و اصلا حرفی نمیزنم..ولی هیچکس حد خودشو نگه نمیداره..با مادرمم صحبت نمیکنم چون دیشب از ته دل میخندید ب حرفش..از دیشب خیلی گریه کردم..نگین هم حساسی و فلان چون هستم چون خیلی زود میشکنم..سیزده بدر قراره با اینا بریم بیرون..دلم میخواد نرم.کار درستیه؟
قدمات نارنجی پاییز من 🍂 من هر ساله بی صبرانه منتظر پاییزم زردا و نارنجیا رو با پام هم بزنم ، لباس قشنگارو از تو گنجه دربیارم ، نم بارون بزنه رو صورتم موقع برگشتن از دانشگاه ، هدفون بزارم تو گوشم قدم بزنم پیادرو با خاطراتش بگم گور بابای دنیا و نامردیاش من پاییز را میپرستم 🧡🍁