یکبار فهمیدم گل میکشه قبل عروسی به خواهرش گفتم گفت اساساتو جمع کن ببر خودش قول داد که نمیکشه دیگه پارسال وسطای سال فهمیدم گل میکشه یک هفته قهر رفتم خونه بابام اینا اومد حرف زد قول داد نکشه دو سه هفته بعدش باز فهمیدم که اومد صحبت کرد که چیزی نیست همه میکشن اصلا اگه پایه ای گاهی بیا باهم بکشیم گفتم نه الان دیشب از سرکار اومد پک گل از لباسش افتاد اول قسم که مال من نیست بعدم گفت یکی از همکاراش اورده و اینم وسوسه شده کشید و قسم و قولو اینا که دیگه نمیکشه گفتم اینجوری میخواستی خوشبختم کنی؟من نمیتونم اگه فکر میکنی چیزی نبستو میخوای بکشی من نمیمونم ،گفتم با این وضعیتت فکوفامیلت ایشالاماشالا میکنن برا بچه دارشدن؟من با این وضعیتت عمران بچه نمیارم ،و بعدشم بهش گفتم دیگه حسی بهش ندارم،و واقعا نمیدونم چیکار کنم،بد دهنه با من نه ولی تا یچی میشه زمینو اسمونو فحش ناموسی میکشه ،بهش گفتم خانوادت یچیزی میدونستن ادم حسابت نمیکردن گفتم به روح مامانم اگه بخوای اینکارو بکنی نمیمونم باهات ،خانوادش که خیلی باهام بد هستن زبونی نه ها رفتاری و پشت سر خودشم فهمیدم با این اوضاع ارزشب قائل نیست برام که همچین کاری کرده